سلام بهار جون
خوبي؟
باز تو ضد حال زدي ؟ بعد از اين همه وقت كه خواستم بيام وقتي گفتي واسه سالگرد آپ كردي گفتم بيام واست نظر بدم و قولمو ادا كنم . يه باره گذاشتم امشب بيام آخه هم تا حالا نمي شد ( خودت كه مي دوني ) هم امشب ...كه ديدم دوباره آ پ كردي
مي دوني كه امشبم واسه چي اومدم؟
دعا كن برام
نمي دونم چي بگم . ناراحت شدم از خداحافظيت اما مهم فكرا و كارايي كه بعد از اين تصميم داري. منتظر اونام
حالا با اجازت مي رم سر شاديا . اخه امروز نمي دوني چه عيديايي گرفتم اما يكيشون تك تك بود بهارامروز روز خيلي خوبي بود درسته هم غم اومد هم شادي اما فعلا واسه تو غماشو بي خيال
راستي عيدت مبارك
اينم مراسم روبوسي و تبريك اينترنتي
بهار امروز خيلي خوشحال شدم . مي دوني چرا ؟ يادته تو 2 تا پست قبلت نظر داده بودم كه خودم با چشمام دست و پا زدن ماهي قرمز عشق رو تو كوير غرور و خودخواهي ديدم . بهاره ماهيه نجات پيدا كرد . آخ كه چه قدر خوشحالم
مي دونم الان باز مي گي اين خل شد. اما معذرت مي خوام بهار . اين ماجرا راز يه نفر ه انشاالله با اين عجله اي كه اين پسره داره به زودي ميريم عروسيشو مي فهمي ماجرارو اما تا اون موقع حرفي ازش نزن. اصرارم نكن كه باز ناراحتي پيش مياره هااااااااااا. به خدا راز يه نفره.
اما بهار نمي دوني . خدايي داشتم مي مردم از خنده از دستشون اما مگه مي شد خنديد ؟ فقط مونده بود اين دوتام از دست خنده هاي من ديونه بشن .
اما خدايي بهار خيلي خنده داشت . آخه تو كه صحنه رو نداشتي كه .
بهار امروز بعد از عمري دلم خنديد . نمي دوني بهار تا حالا تجربه اش نكرده بودم .خدايي بعد از اون كاره كه تو مي گي حرفه ي منه اينكه دو نفرو بهم رسوني خيلي حال مي ده . آخ وقتي مي خنديدناااااااا بهار انگار دنيارو بهم دادن ..دل منم خنديد
خدايي چه النگ شنگه اي به پا شه بود . دوتا خونواده داشتن عذاب مي كشيدن .
اي پدرش بسوزه . من هي مي گم درد خانمان سوزيه هي شما بخندين .مسخره كنيد . نزديك بود دو تا خونواده رو به فنا بكشه .
اما با كمك خدا و اون خنده هاي من ( هوووووووووع) مشكل حل شد .نه بابا . بهار حال داد وساطت كردناااااا . وساطت كه نه . يه سو تفاهمايي شده بود . خودشون حل كردن . من سر كاري و ظاهري بودم
يعني چه طور بگم بهار . فيلم از شنبه تا 5 شنبه يادته ؟ برادر بهش گفت : فهميدم كه شما ديونه وار همديگرو دوست دارين اما عين ديونه ها از هم مخفي مي كنيد و بهم نشون نمي دينا . حكايت كار اينا بوده.
بهار عشق زياديم چه بلايي سر اينا آورده بودا . هر كدوم مي گفتن من از دست اون يكي دلخور نيستم . به خدا ناراحت نيستم . ولي چرا اينكارو كرد كه من دلسرد بشم . حالا من ناراحت نمي شم اما انصاف بود . اگه چي و چي . خلاصه . آخ بهار اگه همينجوري نگاه مي كرديا مي گفتي دوتاتون بچه اين . پاشيد بساطتونو جمع كنيد وقتي بزرگ شدين بياين اما اگه از ديد عشقي نگاه مي كرديا مي ديدي بچه از عشق زياد به چه توقعايي رسيده ها.
بهار اگه بدوني .
خندم گرفته بود از دست اين پسره . بهار اصلا بچه تعادل نداشت. يه بار كفري مي شد .يه بار گريه مي كرد . يه بار مي خنديد. آقا يه بار مي گفت اصلا من نمي خوامش و منو كي آورده اينجا. دو دقيقه بعدش مي گفت بگير اين كادوهارو ببر بهش بده .
بهار ببين من چه وضعي داشتم . مي خواستم بخندم مگه مي شد.گفتم الان اين پسره خيال مي كنه ما مسخره اش مي كنيم آمپراش مي زنه بالا . حالا خرو بيارو باقالي بار كن . منم مي دوني كه وقتي خنده ام بگيره و نتونم بخندم ساكت مي شينم كه يه بار ضايع بازي نشه . تنها به زور هر چند وقت يه بازي مي گفتم آره حق با شماست. به همه اينو مي گفتم. واسه همين مي گم من سركاري بودم . اصلا من بهانه بودم واسه جمع شدن اينا . آخ آخ دلم درد گرفت از بس جلو خندمو گرفتم .
بهار يادته نگين تو كتابه چه كرد . كادوهارو پس داده بود . همون كارو اين كرده بود . دوست نبودنا نامزد بودن اما دختر همه رو پس داده بود حتي حلقه اشو . اما اين پسره سيريش تر و دقيق تر از ما . مي گن دست بالا دست بسيار استا حكايت اين پسره بود . بهار رفته بود عين اون كاغذ كادوهايي كه هر دفعه باهاش كادوهارو كادو كرده بودا گرفته بود . كادوها رو دوباره كادو كرده بود به اضافه يه عيدي واسه اين دختر آورده بود .
حالا دختره از اون ور : الهي بميرم . بچه چه كرده . گريه مي كرده . اخ بهار جات خالي بود. خلاصه هيچي . مامان بابا دخترم آبرو دخترو خريدن . رفتن يه سكه دادن پسره . من نمي دونم از كجا گير آوردن وسط اين هيري ويري . منو مي گيا تنها نياز به يه اتاق خالي داشتم كه بشينم تا اون جايي كه دلم مي خواد بخندم . نمي دوني بهار اينا چه مي كردن .
واي يادشش مي افتما خندم مي گيره
خيلي بهار خوشحالم . خدايي جفت همن . خيلي باحاله بهار . بعد از اون دوتا كه تو دانشگاه دوسشون داشتيما زوج باحال تر از اينا نديده بودم
خلاصه ماجراشون درست شد . همه مشكل سر اين عشق زيادي و اين غرور پسره و سو تفاهم بود
قصه ما به سر رسيد كلاغه به خونه اش نرسيد . حالا كلاغو ولش. من خوابم مياد باز فردا خواب بمونم بد مي شه .
من مي رم بخوابم .
واسم دعا كن . غماي امروزم به حد شادياش كه خيلي شاد بود خيلي غم انگيز بود. هيييييييييييييييييييييييييي روزگار
بهار راستي اون سي دي هارو اگه مي توني واسم بيار. صاحبش سراغشو گرفته .
ما ميريم بخوابيم . بهار راستي
ولش . فردا بهت مي گم
بهار محتاج دعاتمااااااا. يادت نره
مواظب خودت باش
باياي
يادت نره منتظر فكرا و كاراي بعد از خداحافظيتم كه شايد خوشحال كننده باتشه شايد غم انگيز . اما مهم خودتي كه ....