• وبلاگ : قلب شكسته
  • يادداشت : فصل جديدي را آغاز كردم كه پايانش ناپيدا و مه آلود است
  • نظرات : 5 خصوصي ، 66 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2   3   4   5      >
     
    + تنها و غريب 

    آفتابگردان دنبال خورشيد مي گشت ناگهان ستاره اي به او چشمک زد اما آفتابگردان سرش را پايين انداخت چون گلها هيچ وقت خيانت نمي کنند .

    اي خائن

    + تنها و غريب 
    براي آنکه به طريق خود ايمان داشته باشيم ، لازم نيست ثابت کنيم که طريق ديگران نادرست است . کسي که چنين مي پندارد ، به گامهاي خود نيز ايمان ندارد . (پائولو کوئليو )
    + تنها و غريب 

    جرج آلن : اگر کسي را دوست داري، به او بگو. زيرا قلبها معمولاً با کلماتي که ناگفته مي‌مانند، مي‌شکنند

    بهار اينو فقط بخون . حالا جو نگيرتت پا شي بري بگي

    + بهار 
    ميداني چه مي شود وقتي تمام احساساتت و عشقت را جمع كني و همه را به يك نفر هديه كني ..! مايه نشاطش باشي و تمام تلاشت شاد نگهداشتن او باشد . اما او بي اعتنا باشد و بي تفاوت . اينچنين است كه لحظه هاي خاموشي جان مي گيرد
    + تنها و غريب 

    بهار اينو بخون . از يه جايي خوندمش . خيلي باحاله . اينم سير زندگي تو البته با يه كم تفاوت . حالا بماند كجاش متفاوت

    من از پشت شبهاي بي خاطره ،
    من از پشت زندان غم آمدم
    من از آرزوهاي دور و دراز ،
    من از خواب چشمان نم آمدم...

    " خدا " ، " عشق " ، " عقل " ، " صبر "....

    اين ها رو داشته باشيد...!


    اول يه عشق زميني مياد سراغتون....بعد خوشي مي زنه به کلتون!!! نامه ي عاشقانه و عزيزم و جونم و قربونت برم و فدات شم و من تا آخر عاشقت مي مونم و جديدا ايميل و چت و ...( البته ديگه "جديدا" نيست بلکه "قديما" هست!!!)
    بعد هم ميوفتين رو خط مقدس ازدواج!!!
    مانع پشت مانع!!!
    هر چي سرعت دويدنتون رو بيشتر مي کنيد بيشتر به مانع ها برخورد مي کنيد.هي مي خوريد زمين؛ هي بلند مي شيد...
    از رو که نمي ريد!!!
    بعد رو مياريد به "خدا"!!
    خدايي که تا ديروز فقط بلد بوديد اسمش رو با خودکار مشکي، قشنگ بالاي دفتر پاکنويستون بنويسيد!!!
    از خدا مي خوايد شما رو به عشقتون برسونه... _ نه خير؛ خبري نيست که نيست! _
    التماس خدا رو مي کنيد...نه
    مانع ها همين جور جلوي پاتون سبز مي شه!
    بعد که مي بينيد خبري از "وصال" نيست ، رو مياريد به عرفان و صوفيگري!!!

    کوله بار سفر مي بنديد و مي شيد " عاشق(آليس) در هفت شهر عشق( سرزمين عجايب)"!
    به اين نتيجه مي رسيد که بايد "صبر" کرد.
    ولي باز هم خبري نميشه...
    نتيجه مي گيريد که بايد "بيشتر" صبر کنيد...
    خير؛ خبري نيست.
    به در و ديوارفحش و ناسزا مي ديد که اونا مفهوم عشق رو نمي دونن!!!

    مدتها مي گذره و روزها مي شن "دست ِ فاصله"...
    تا اينکه مي رسيد به "عقل" ...
    خوب فکر مي کنيد .
    فکر ...فکر
    به اين نتيجه ي گرانبار مي رسيد که عقلا ، ازدواج شما با "اوشون"، صحيح نبود....هر دوتون بد بخت مي شديد...

    ولي خب همه ي ما مي دانيم که "عاقلان نقطه ي پرگار وجودند ولي ، عشق داند که در اين دايره سرگردانند!"
    پس تصميم مي گيريد مقداري از عقلتون کم کنيد و به همون عشق برگرديد!
    روزها و ماه ها و حتي سالها مي گذره و بالاخره "اوشون" ازدواج مي کنند.يا شايد هم "شما" ازدواج کرديد( با کسي که مامان اينا معرفي کردن!!!)
    تعهد مي ديد که "وفادار" بمونيد به زندگي مشترکتون ...کاش سر حرفتون بمونيد!!!!!!!!!!!!!!!

    اين آخرين کلمه ي سه حرفي بود که پريشب به ذهنم رسيد."وفا" ...
    وفا کجاي زندگي ماست؟
    وفا رو با چي ثابت کرديم؟

    ما حتي به خودمون هم وفا نکرديم...

    + تنها و غريب 
    از عقربه هاي ساعت آموختم صبوري را ؛كه قرنهاست در پي هم مي دوند و بهم نمي رسند و نااميد نمي شوند.

    در پي تو مي دوم و در انتظار رسيدن نيستم و مي دانم كه دست نيافتني ترين روياي من دوباره با تو بودن است و بس .

    تو عقربه ثانيه شماري و من عقربه ساعت شمار كه هربار براي شصت ثانيه
    سايه ات بر سرم مي افتد و باز هم اين دل را هوايي مي كند تا در پي تو بدوم ...

    دويدني بي حاصل

    ولي تو نياموزياااااااااااا. خوب نيست . اينارو فقط بخون . اوكشلن
    + تنها و غريب 
    زندگي را دوست داشت ولي آن را نشناخت

    مهربون بود ولي مهر نورزيد

    طبيعت را دوست داشت ولي از آن لذت نبرد

    در آبگير قلبش جنب و جوش بود ولي کسي بدان راه نيافت

    در زندگي احساس تنهايي مينمود ولي هرگز دل به کسي نداد

    و خلاصه...

    زنده بودن را براي زندگي دوست داشت ، نه زندگي را براي زنده بودن.

    + تنها و غريب 
    ميروم خسته و افسرده و زار ، سوي منزلگه ويرانه ي خويش

    به خدا ميبرم از شهر شما ،دل شوريده و ديوانه ي خويش

    ميبرم تا که در آن نقطه ي دور،شستو شويش دهم از رنگ گناه

    شستو شويش دهم از لکه ي عشق،زين همه خواهش بيجا و تباه

    ميبرم تا ز تو دورش سازم ،ز تو اي جلوه ي اميد محال

    ميبرم زنده به گورش سازم ، تا از اين پس نکند ياد وصال

    ناله مي لرزد ،مي رقصد اشک، آه بگذار که بگريزم من

    از تو اي چشمه ي جوشان گناه ،شايد آن به که بپرهيزم من

    به خدا غنچه ي شادي بودم دست عشق آمد و از شاخم چيد

    شعله ي آ شدم صد افسوس که لبم باز به آن لب نرسيد

    عاقبت بند سفر پايم بست،ميروم خنده به لب خونين دل

    ميروم از دل من دست بدار، اي اميد بي عبث بي حاصل!

    بهار خيلي اوكشله نه ؟

    + تنها و غريب 
    چه غمي از اين فزون تر که کسي به چشم بيند

    که مه شبان تارش لب بام کس نشيند

    نرسيده باغبان را ستمي از اين فزون تر

    ثمر رسيده اش را دگري رسد، بچيند

    تو مبند دل به ياري که ز بهر روزگاري

    به اميد برگ و باري،دگري بر تو گزيند

    قشنگه نه ؟

    + تنها و غريب 

    بهار تو رو خدا اينجوري نكن

    به خدا نمي تونم ببينم اينجوري يه گوشه مي شيني . از دستم دلخوري ؟

    بهار دلم نمي خواد راجع به اين چيزا حرف بزنيم . تو رو خدا درك كن . ببين اصلا خودمم نمي دونم اما راجع به اون ميل مي خوام حرف بزنم يا زبونم قفل مي شه يا سرم درد مي كنه وگرنه جوابتو مي دادم

    بي خيالش شو . گفتم كه حرفات حقه . حتي بعضي دليلاتم درسته اما دليل واقعي و اصلي رو نديد. ببين بهار همين قدر مي تونم بهت بگم كه تو دليل ظاهري رو ديدي اما دليل باطني و اصليش اين نيست .

    حالام اخماتو باز كن . دوست ندارم بعد از اين همه وقت اينجوري ببينمت .

    بهار راسي در مورد اسمم گير نده . مي خوا يه چيزيو بسنجم باهاش .

    بهاااااااااااااااااااااااااااااار جون همون كه خودت مي دوني اين قيافه رو نگير

    باشه؟؟؟؟

    + تنها و غريب 
    سلام بهار جون
    خوبي ؟
    الان باز نگي بغلم نشستيا . خودم مي دونم اما اينارو نمي تونستم حضوري بهت بگم
    بهار من اون ميلايي كه بهت مي گفتم نوشته بودم تو درفت بوده فرستادم اما واسه تو ميل نزدم . خودت خوب مي دوني دليلش چيه
    اومدم اينجا از توام حلاليت بطلبم
    اومدم بگم بابت همه چيز منو ببخش و حلال کن
    خيلي اذيتت کردم. با حرفام . با کارام . با تک تک اعمالم .
    تازه شايد پشت سرت حرفي زده باشم که به خودت نگفته باشم البته در مورد تو خيلي بعيده که حرفي زده باشم و بهت نگفته باشم اما بازم بايد احتمالشو داد . آخه من که....
    به هر حال اومدم ازت حلاليت بطلبم . اميدوارم حلال کني . اما حق خودته . مي توني ازش نگذري و بسپاري دست خدا .
    بابت همه خوبيات ممنون و ازت خواهش مي کنم چه پيشت بودم و چه ديگه باهم نبوديم منو از دعات محروم نکني
    بهار شايد ديگه خيلي خيلي کم تر از الان بيام چه اينتر نت و چه ....ميگم که از دستم دلخور نشي
    هميشه خيال مي كردم به اينترنت وابسته ام اما توي اين مدت بهش پي بردم كه نه . مني كه 1 هفته دستم به كيبورد سيستمم نخورد چه برسه به اينترنت . اصلا از اول اومدن اينترنت من يه دليل داشت كه فقط خودم مي دونم كه الان يعني ديشب ديگه تموم شد. يعني ديگه اون كارو ادامه نمي دم. چون به اين نتيجه رسيدم كه بي فايده اس و واسه همين خاطر ديگه مي گم خيلي خيلي كم ميام
    بهاره قدر خودتو بدون .چون خيلي ارزشمندي . مواظب خودتم باش
    راستي بهار يادت ديشب بهت گفتم مي خوام به يکي همه حرفايي كه تو دلمه از دست خودش بگم که بهت مي گفتم ديشب ديدمش .اما به اين نتيجه رسيدم که خودمم جفت همونم يعني بدتر . تا خودم خوب نشم و ... نمي تونم به اون چيزي بگم . به قول يکي من خيلي بي معرفتم .
    راستي در مورد حرفاي ميلتم بايد بگم حرفات درست بود اما دليلات اشتباه.
    بهار من هيچ کسي رو نفهميدم حتي تو رو که مي گي تو فقط مي فهمي حالم چه طور واسه همينم هست که هيچ کس نمي فهمه من چي مي گم
    از هر دستي بدي از همون دست مي گيري . واسه همينم من ......
    بهار اگه من اون حرفارو بهش نزدم . تو مي دوني من كي رو مي گم . يه روزي حرفامو بهش بزن + حرفاي خودت .همه اشو
    مواظب خودت باش
    منو دعا کن
    خدانگهدار
    + غريبه 

    سلام بهار جون

    خوبي ؟

    صبحت به خير

    آخه الان تازه از خواب بلند شدم . توام اولين کسي هستي که دارم سلامت مي کنم . آخه بقيه خوابن

    بهار من مي خواستم ازت عذر بخوام بابت يه چيزي . من بهت قول داده بودم هر وقت مي آم اينترنت واست نظر بدم اما ديشب من اومدم . البته خيلي کوتاه اما واست نظر ندادم. راستشو بخواي يه موقعيت خاص بود . فراموشم شد . ببخش

    عوضش امروز به خاطر تو و سارا و شادي اومدم (البته خودتو تحويل نگير واسه تاييديه اومدم . )

    بهار مال من باز نمي کنه

    بعد اينکه خودت مي دوني به خدا بهار چند روزه مي گم مي خوام بيام واست نظر بدم اما نمي آم . باور کن نمي شه . الانم من موندم چه طور همه خوابم . وگرنه الان آبجيم بايد پا سيستم بود . از کل شبانه روز شب از ساعت 2 به بعدش مي مونه که من با اجازتون در خواب به سر مي برم . باور کن اينقده خسته ام که سرم نرسيد ه به بالش خوابم .

    بهاره مي خوام يه چيزي بهت بگم دوست دارم باور کني

    بهار جون من با تو غريبه نشدم. چرا اينجوري فکر مي کني ؟به خدا من آخه حرفي ندارم که بزنم . جز ناراحتي که اونم ترجيح مي دم نگم که البته بالاخره تو يه کمشم باشه مي فهمي( راستي بهار داداشيم تصادف نکرده . يه چيز ديگه شده ) . به خدا اينقده خوشحال بودم که اين دوروزه زنگ نزدي. باور کن . درسته از يه طرف خيلي نگران شدم . گفتم شايد حالت بدتر شده . از يه طرفم خودمو گول مي زدم که داييش اومده . مامانيش از مشهد اومده . عروس و دوماد اومدن . بهاره رفته ديد و بازديد نرسيده که خيلي خوشحالم که حدسم درست بوده . بهاره تو ور خدا اينجوري فکر نکن. من واسه همه يه جورم . باور کن. اگه حرف زدنمو مي گي . با محدثه بيشتر از 1 دقيقه حرف نمي زنم اونم ضروري. با فائزه به زبون تک حرف مي زنم مگر اينکه کاري پيش بياد .تويي که بيشتر از همه باهات حرف مي زنم .

    دلم نمي خواد بهت دروغ بگم. توي اين مدت درسته يه کم با فائزه بيشتر از تو حرف زدم ( همون 5 شنبه شبه ) اما باور کن به خواست خودم نبوده . وقتي حرف نمي زنم فائزه کفري مي شه 5 شنبه شبم بيشتر از هميشه باهم بوديم . هميشه از دستش قصر در مي رم اما اون بار خودت که مي دوني کجا گيرم انداخت . مي ره تو نخ عصبانيت. بعد به حرفايي که من خيلي حساسم پناه مي آره . بعد به قول خودش صدا منو در مي آره . با زبون خوش که حرف نمي زنيم. همه اش حالت يه بحث داره که اون از يه چيزي دفاع مي کنه . من از يه چيز ديگه . آخرشم خسته و کوفته بدون اينکه نتيجه اي بده مي شينيم يه گوشه و مي خنديم به کار خودمون (حالا بهاره خانم شما اين راه حل واسه من عملي نكنيااااااااااا .

    بهاره آخه من حرفي ندارم . مطمئن باش خبر شادي باشه يا بهت مي گم يا ميام اينجا نظر مي دم . . به قول خودت موضوع بده من واست حرف بزنم

    راستي يه چيزي خوشحال مي شم اون ميلي که مي گفتيو بزني هر چند مطمئنم اينم مي ره بغل اون حرفايي که مي خواستي بزني و نزدي . راستشو بخواي ديگه دلم نمي خواد بيام اينجا نظر بدم . مي دوني چرا ؟

    بهاره من مرض ندارم که بيام تو اينترنت اونم اينجا باهات حرف بزنم .من ميام اينجا حرفامو مي زنم که توام حرف بزني . چون بهم ثابت شده که تو اينجا بهتر حرف مي زني اما نمي دونم چرا .... بعدم مي پيچوني که حرف خاصي نبودو ولش کن

    بعدم به من مي گه غريبه شدي با من .

    راستي بهار به اون سارا و شادي بگو خيليييييييييييييييييييييييييييييييييييي قشنگ بود . مخصوصا اخريش . اميدوارم موفق باشن . بهشون بگو بابا بي معرفتا .بذارين حالا که دوتاتون شبيه همين . حداقل ما يکيتونو ملاقات کنيم.

    بهار من رفتم . آبجيم بيدار شد . الانم زنگ زد به دوستش . تا دقايقي ديگر سيستم تحت تسخير ايناس

    من رفتم

    ببين بهار اگه رفتي توي سايت دانشگاه يوزر پس منو که داري مال منم وارد کن ببين اونجا وا مي کنه يا نه .

    بهاره : امري ديگه ؟

    بهار جون كفري نشو . گفتم اگه رفتي و خواستيو رسيدي و ....

    بهار:

    چي خيال كردي . فكر كردي من بيكارم ؟

    اصلا ما غلط كرديم . نمي خواد ببيني. خودم مي رم دانشگاه مي بينم . آخه مال من باز نمي كنه

    مواظب خودت باش

    هميشه شاد باشي .

    با ماهم غريبه نباش ديشب مي گفتي اگه ميلي که برا سارا زدم برا تو مي زدم توام مي رفتي نگاه نمي کردي پشت سرتو . يه دونه از اون ميلارو به ماهم بزن و نترسو من تا خودم نخوام نمي رم .( بهار: عجب بچه پرويي هستياااااا) اختيار دارين . ما كوچيك شماييم. ولي از هر نظر من بزرگ ترم . پس من صاحب اختيار توام . پس تا نخوام نمي رم

    من رفتم

    شاد باشي

    باي

    + غريبه 

    كنارم نه . يه سيستم ديگه بودي . مي دوني چه قدر انري مي خواد اينقده بلند حرف بزنم تو اين شلوغي كه صدا به تو برسه

    بهار خدا خيرت بده . پاشو مهمون من برو لب در 2تا راني و 1 دونه آب معدي بگير بيا . به خدا بهار نمي دوني چه حاليم .ديشبم كه نصف اون از بين رفت . تا حالام به زور موندم . پاشو خدا خيرت بده

    مرامم مال يه چيز ديگه بود

    + بهار 

    سلام به تو بزرگترين عضو گروه بعد از چند نفر(هووووووووع)

    نميدوني چند وقته حسرت به دل موندم بيام اپ كنم ولي اصلا حسششششششششششششششششششششش نيست.

    ديگه زياد وبمو باز نمي كنم حالم گرفته ميشه وقتي يادش مي افتم.

    ببينم من مرام داشته باشم؟من كه از جمعه تا حالا تنگ جگرتم.

    من مرام داشته باشم؟

    پرروووووووووووووووووويي هااااااااااااااااااااااااااااا

    ميدونم كه امشب چي در انتظارته واسه همين منم امشب واست شب زنده داري مي كنم.البته اگه خوابم نبره

    خوب ديگه برووووووووووووووووووووووووو.

    بقيشم بهت حضوري ميگم .خوبه كه كنارم نشستي هاااااااااااااااااااااا

    + غريبه 

    اخههههههههههههههههههههههههههههههه

    حالا سرمون خلوت شد . اما الان من حس ندارم حرف بزنم . به جون بهاره دارم ميميرم و نگاه نكن اينجوري نشستم . برم خونه مثل ديروز مي شه

    فقط امده ام به تو جوانترين عضو گروه دوستي ام روز جوان رو تبريك بگم

    ( هووووووووووووووع)

    من برم بهار

    بهار من نمي خوام برم خونه . چون مي دونم شب چيا در انتظار منه

    مامانيييييييييييييييييييييييييييييييييييييي

    من رفتم

    مواظب خودت باش

    يه كمم مرام داشته باش

    باباييييييييييي

    اوي راستي يه مشاوره گير بيار مي خوام واسه كسي . من نمي دونم چرا بقيه فكر مي كنن من چيزي حاليمه ؟جدا بهار . يادمه يه بار گفتي اشنا داري

    يه خوباسشو گير بيار . مي خوام واسه كسي . فقط نپرس كي

     <      1   2   3   4   5      >