بهار اينم بخون جالبه . فكر كنم يه جوريايي به حست مي خوره نه ؟
آدمها چقدر عجيبند ….
يادش بخير …بچه که بوديم … بقول پرويز پرستويي در فيلم آدم برفي صبح عاشق مي شديم و شب فارغ …
بزرگ که شديم ..گفتيم …گر همسفر عشق شدي مرد سفر باش …
برخي اوقات آدمها عادت را با عشق تعويض مي کنند ….تو عادت داري کسي را ببيني …عادت داري به تو توجه بشه ..عادت داري صداشو بشنوي …عادت داري ..عادت داري …
ولي آدم عاشق که اينطوري نميشه …در عشق توجه در دل آدمهاست …
وقتي بهت ميگم عشق مني ..از عشقهاي مال دوران بچگي نيست مال ايام بزرگسالي هست …شايد باور نميکني که بزرگ شده ام …
هيچ موقع بهت عادت نکردم …هيچ موقع …هيچ موقع توقع نداشتم و ندارم که بهم توجه کني …
هميشه برام تازه اي …هميشه برام مقدسي ….چون عشق مقدسه … حضور تو در قلبمه …نه در کنارم …
هيچ موقع نخواهم گفت دلم بي تو عاشق شد…چون بي تويي وجود نداره ….
اين عشقه ، که ارزش کلمه عشق داره ….کسي مياد ميره تو قلبت ….جاميگيره ….و تو باهاش زندگي ميکني …
تو باهاش نفس ميکشي ….وقتي که نفس نباشه دلت مرده …..
مدتهاست چيزي نمي نويسم ….
چون مي دونم که آدمها چقدر عجيبند ….