سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قلب شکسته
  •   فصل جدیدی را آغاز کردم که پایانش ناپیدا و مه آلود است
  •  

    اومدم خداحافظی کنم،شاید واسه ی همیشه،شایدم...خیلی حرف نگفته داشتم

     

    ولی دلم باید قبول کنه که تو رفتی،دیگه نیستی و نمی خوای که باشی. نمی خوام

     

    که بیای و توی تاریکی من بسوزی،حیف توئه که با من باشی، حیف توئه.

     

    هرجا رفتی و هرجا هستی ، بدون که توی این دنیا من وجود داشتم، من دوستت

     

    داشتم.اینارو گفتم که دلم آروم بگیره،آخه بدون تو...نمی تونه.باشه ، اینوسرنوشت

     

    واسه ی من نوشته، اصلا سهم من از تو همین بوده. سهم من از تو فقط اشک بوده

     

    و یه حس قشنگ.میگن نمی شه فاصله هارو با اشک پر کرد ولی من این کارو می

     

    کنم چون چاره ی دیگه ای ندارم، مثل همیشه ، اما دیگه اشک هم دردی از دلم دوا

     

    نمی کنه .

     

    نگاه زیبای تو و چشمای تو این حس رو در من بوجود آورد که می تونم عشق بورزم و

     

    وقتی به خودم اومدم که دیدم عاشقت شدم. واسه ی این عشق، همین یه قربانی

     

    که منم، کافیه. من باید ازت بگذرم ، عشق ما برتر از خود ماست.

     

    برو ولی بدون که من فراموشت نمی کنم، نمی تونم این کارو بکنم. تمام وجودم از

     

    توئه. اگه یه روز دفتر خاطراتتو ورق زدی، یادت بیاد که قلب منو چشمای من همیشه

     

    چشم به راهت می شینه. آره برو ولی بدون اینجا یه نفر واست می مرد . مطمئن

     

    باش که همیشه به یادتم.اینجا همه چی یادآور توئه ، حتی فصل پاییز که منو با تو

     

    آشنا کرد، فصل عشق برای من.

     

    تو رفتی ولی این بغض لعنتی منو رها نمی کنه . تو دلمو بردی و رفتی . مواظبش

     

    باش.

     

    این وبلاگو دوتای قبلی رو واسه ی تو ساختم ولی هیچ کدومش....می بینی ؟حتی

     

    سرنوشتم با من لج داره اما مهم اینه که من تورو دارم، تورو ...عاشقتم تا همیشه .

     

    حالا دیگه تو رو داشتن خیاله ، دل اسیر آرزوهای محاله . غبار پشت شیشه میگه

     

    رفتی ولی هنوز دلم باور نداره . حالا راه تو دوره، دل من چقدر صبوره ، کاشکی بودی

     

    و می دیدی زندگیم چه سوت و کوره. آسمون از غم دوریت، حالا روز و شب می باره ،

     

    دیگه تو ذهن خیابون منو تنها جا میذاره، خاطره مثل یه پیچک می پیچه رو تن خستم ،

     

    دیگه حرفی که ندارم دل به خلوت تو بستم .



  • نویسنده: بهاره(چهارشنبه 86/5/17 ساعت 7:29 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   در قلبم تا همیشه زنده ای
  • تموم شد. چقدر زود گذشت، مثل یه خواب، مثل یه رؤیای شیرین. کی باورش
     
    میشه؟ یه سال شد. درست یه سال پیش، 13 مرداد 85، روز جمعه، آخرین
     
    باری بود که بهم اجازه دادی صدای قشنگتو بشنوم، صدائی که واسه من مثل
     
    ترنم بارون نوازشگر بود، آخرین باری بود که بهم نگاه کردی. اون روز نمی
     
    دونستم که دیگه نمی تونم هیچ وقت عطر نفس هاتو حس کنم، نمی دونستم
     
    دارم واسه همیشه از دستت میدم.
     
    یه سال سکوت...بغض داره خفم میکنه . میخوام داد بزنمو بگم: از عاشقی
     
    خسته نیستم چون یاد تورو توی سینم دارم، چون عاشق توأم، میخوام بگم
     
    چقدر دوستت دارمو تو نمی دونی.
     
    توی این یه سال چندبار دیدمت، خیلی کوتاه، ولی نو هیچ وقت نگاهمو ندیدی،
     
    صدای قلبمو نشنیدی ، حس نکردی ، شایدم من لیاقت نگاه مهربونتو نداشتم.
     
    هر دفعه مثل باد از خلوم رد می شدی و مثل مه ناپدید می شدی ولی من
     
    اون صحنه هارو تا همیشه توی ذهن عاشقم مرور می کنم. تو بدون اینکه
     
    خودت بدونی داری کم کم منو از همین دیدارهای چند ثانیه ای هم محروم می
     
    کنی. الان72 روزه که ندیدمت. انتظار داره منو می کشه اما به امید دوباره
     
    دیدنت زنده ام و زندگی می کنم .
     
    اینو خوب می دونم، خیلی خوب ، من اینو از برم که تو بر نمی گردی.
     
    با وجود تمام اینا، من، بهار، می تونم حست کنم، هرلحظه و توی تک تک دقیقه
     
    ها.
     
    تو نیستی، کنارم نیستی اما قلبم،کلبه ی عشقم خونه ی توئه، میعادگاه
     
    عشقمون اونجاست. این قلب پر از خاطراتیه که یادآور توئه پس همیشه برام
     
    زنده ای. من می تونم با تک تک سلولهام درکت کنم.
     
    آره، من یه دیوونم، دیوونه ای که عاشقه، دیوونه ای که عشق این بلارو سرش
     
    آورده، دیوونه ای که دیوونه ی توئه. تو تمام زندگی این دیوونه ای، تو همه ی
     
    وجودشی . گردباد سرنوشت تنشو می لرزونه ولی این دیوونه ریشه هاشو
     
    توی قلب تو محکم کرده.

    هیچ وقت فراموشت نمی کنه، هیچ وقت...     



  • نویسنده: بهاره(پنج شنبه 86/5/11 ساعت 5:32 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   اینم سهم دل منه دیگه !
  • تو به سنگینی سایه ای از وحشت مرا ترک کردی و مرا در برزخی از درد و

     

    عذاب رها کردی ، دردی که احساس می کنم سنگینی آن تا آخرعمربا من

     

    باقی می ماند .

     

    حالتی بین خوابو بیداری پیدا کرده بودم ، می دانستم بیدارم اما باور این بیداری

     

    برایم سخت بود . تا ساعتی همانجا نشستم و به جای خالی تو نگاه کردم .

     

    شاید در خیالم این دیدار را اتفاق نیفتاده ای می پنداشتم . ای کاش چنین بود.

     

    ای کاش !

     

    اگه به زور روزگار از زندگیت میرم کنار

     

    میرم که ثابت بکنم عاشقتم دیوونه وار

     

    تو گریه ها و های و زار سپردمت به روزگار

     

    این از خودم گذشتنو پای خاطرخواهیم بذار



  • نویسنده: بهاره(یکشنبه 86/4/31 ساعت 6:45 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   بو سه ی تقدیر
  • نمی دونم از کجا شروع کنم ، خیلی حرف تو دلمه.توی تموم این مدت ، دفتر خاطره 
     
    هاش سنگ صبورم بوده، تنها یادگاری که ازش مونده همون دفتره . دلم که می گیره
     
    میرم سراغش ، هرروز ورقش می زنم ،هرروز می خونمش، هرروز واسش می نویسم
     
    ، هرروز به یادش گریه می کنم .دلم واسش یه ذره شده ، واسه نگاش ، واسه
     
    صداش ، عطر نفسهاش ، اما دیدنش بون داشتنش واسم زجرآور و کشندس .
     
    دوستش دارم اما هیچ وقت بهش نگفتم . هیچ وقت توی چشاش خیره نشدم ،هیچ
     
    وقت رودررو مقابلش ننشستم . می ترسیدم ، شرم داشتم که مقابلش بشینمو
     
    بهش بگم : قلب من مال توئه ، مواظبش باش .
     
    همیشه توی خلوت شبهام باهاش حرف میزنم ،همیشه دلم از شورعشقش می
     
    سوزه ، می تپه و می لرزه...
     
    همدم شبهای تارم فقط اونه و خدا . تنها کسی که جز خدا هرگز منو ترک نکرده و
     
    همیشه توی قلب کوچیکم خونه داره ، اون بوده .
     
    نمی تونم قبول کنم که بهم نمی رسیم ولی اینم بوسه ای بوده که تقدیر به پیشونی
     
    من زده .
     
    حیف که این بوسه خیلی تلخه ...خیلی !
     


  • نویسنده: بهاره(پنج شنبه 86/4/28 ساعت 8:1 صبح)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • فصل جدیدی را آغاز کردم که پایانش ناپیدا و مه آلود است
    در قلبم تا همیشه زنده ای
    اینم سهم دل منه دیگه !
    بو سه ی تقدیر
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 9747
    بازدید امروز : 0
    بازدید دیروز : 0
  •   درباره من

  • قلب شکسته
    بهاره

  •   لوگوی وبلاگ من

  • قلب شکسته

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • غریبانه های تنها
    عاشقی....
    آقا امیر

  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی