• وبلاگ : قلب شكسته
  • يادداشت : فصل جديدي را آغاز كردم كه پايانش ناپيدا و مه آلود است
  • نظرات : 5 خصوصي ، 66 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + تنها و غريب 
    زندگي را دوست داشت ولي آن را نشناخت

    مهربون بود ولي مهر نورزيد

    طبيعت را دوست داشت ولي از آن لذت نبرد

    در آبگير قلبش جنب و جوش بود ولي کسي بدان راه نيافت

    در زندگي احساس تنهايي مينمود ولي هرگز دل به کسي نداد

    و خلاصه...

    زنده بودن را براي زندگي دوست داشت ، نه زندگي را براي زنده بودن.