که مه شبان تارش لب بام کس نشيند
نرسيده باغبان را ستمي از اين فزون تر
ثمر رسيده اش را دگري رسد، بچيند
تو مبند دل به ياري که ز بهر روزگاري
به اميد برگ و باري،دگري بر تو گزيند
قشنگه نه ؟