سلام بهار جون
خوبي ؟
چه کار مي کني ؟ بهاره من ول کن اين متنت نيستم . نمي دونم چرا ولي اين بين همه ي متنات چه اين وبلاگ چه وبلاگاي قبلي واسم فرق مي کنه . هيچ وقت فراموشش نمي کنم . حفظ کردم
بهاره مي دوني چيه ؟
دارم مي شم همون تنهاي سابق .تنهاي 1 سال و نيم پيش. باورت مي شه . خيلي چيزارو نمي شه عوض کرد اما يه خصوصيت که خيلي برام مهمه رو دوباره دارم تو خودم پيدا مي کنم . باور کن جدي مي گم . خيلي خصوصيتاي بهترم ياد گرفتم .فقط اومدم بهت بگم اولا خيلي کم ديگه ميام بهت سر مي زنم . اما تو آپ کن . چون من تنها به خاطر وب تو ميام .چون تو با بقيه فرق داري. مي فهمي که چي مي گم . همون که مي گفتي حرف دلمه .مردنه يادته که؟
دوم اومدم بهت بگم تمام اون مطلبايي که مال من بود و بهت دادم تا تو دفترت بنويسي اما گفتم آپ نکن . حالا مي گم همش مال تو . اين احساسات بازيا به من يکي نمي آد .متناش قشنگه اما اگه تو وب تو باشه قشنگ تره . آخه وب تو با وب همه و مخصوصا من فرق داره . تو بااحساس تري . من يکي با اين احساس ميونه ي خوبي ندارم.
راستي بهار دارم آخرين کتاب رمانمو مي خونم .آخه يگه حوصله خوندن ندارم حالا حس شنوايي ام منتظره ارضا بشه. ميخ وام فقط بشنوم اين يكي به زور و اصرار يه نفربود .اما واقعا قشنگه . بهار درسته پيروز و شهاب ....
اما هيچ کس تو هيچ داستاني که من تا الان خوندم اين آرش نمي شه. خيلي دوسش دارم . باورت نمي شه . اصلا حرفاش و فکرشاش همه همونيه که من انتظار دارم . راستشو بخوا بهار به خودم يه ريزه اميدوارم شدم .گتم ما خيال مي كنيم مشكل از ما و هيچ كسي تو دنيا نيست اونجور كه ما فكر مي كنيم وانتظار داريم باشه . اما آرشو كه ديدم يه كم اميدوار شدم .
فائزه مي گه شيدا ( طرف حساب آرش منم . همش نه چون اون از اين شاعراست که با احساسن و ... اما خدايي تو خيلي کارا لنگه هميم .مخصوصا ... گرفتي که ؟) اما بهار ديگه نمي تونم بخونمش . آخرين رمان و اولين رماني که نصفه رهاش مي کنم . ديگه طاقت ندارم بخونمش و پاش يا غصه بخورم يا گريه کنم . نترس حالا بگي يه رمان گريه آور برام آورده . نه اتفاقا خيلي شيرين و قشنگه .گريه من از يه چيز ديگه بود که فقط خودم مي دونم . بي خودي فسفر نسوزون . عمرت نمي فهمي من واسه چي گريه مي کردم فقط يکي مي فهمه . نيمه دوم من .(هوووووووووووووووووع) اينم اثرات همين کتابس .شوخي کردم .نيمه دوم و بي خيال شو . ما نيمه اول که خودمون باشيمم واسمون زياده نيمه دومش پيش کشمون.
مي دوني چيه بهار ؟يك مي گفت هر چي مد نظر ماست فقط تو قصه ها ديده مي شن همه اما من مي گم به خدا مي شه تو واقعيتم باشه . آرزو کردم يه روزي تو واقعيت يکي مثل آرشو ببينم که مال يکي از عزيزام باشه . يه آدم به تمام معنا. البته خيلي ها آدم به تمام معنا هستن اما اين از اون امروزيشه .
دومي از جانب تو. اينقده حال مي ده من حرف مي زنم هيچ كس نمي فهمه منظورم چيه. بهار خودت بخونش مي فهمي منظورم چيه (البته شايييييييييييد)
اه اه اه چه بي مزه مي خنده من اون نيشخند رو مي خوام
جدي مي گم . خيلي دوست دارم ببينم همچين شخصيتي رو از نزديک تا به همه ثابت کنم که روياي ما آدمام مي تونه به واقعيت بپيونده اگه ما نمي خواييم دليل بر اين نيست که نمي شه . دعا کن به آرزوم برسم . من دعا کردم چنين شخصيتي رو يا با تو ببينم يا با فائزه .جدي مي گم . چون برازنده 2 تاييتونه . هيچ وقت اسم اولين و آخرين رمانايي که خونم فراموش نمي کنم .
بهار من از خونه ديگه نمي تونم بيام اينترنت دليلشو که خودت مي دوني . بيرونم هر وقت بتونم برم برات نظر مي دم حتي اگه يه سلام باشه . مطمئن باش محال ب